برج
خاموشان در 15 کیلومتری جنوب شرقی شهر یزد در منطقه ای به نام صفائیه قرار دارد.
پیشینیان جهان را متشکل از چهار عنصر آب ، خاک ، آتش و هوا می دانستند.آنها معتقدبودند
که وقتی انسانی می میرد بدون اینکه به عناصر طبیعی آسیب بزند دوباره باید به طبیعت
برگردانده شود. برج خاموشان هم براساس همین عقیده پیشینیان به وجود آمد. برج
خاموشان برجی است که بر روی کوهی رسوبی به نام کوه دخمه قرار دارد و محل عبادت
زرتشتیان بوده است. برج خاموشان محلی بود که زرتشتیان
برج
خاموشان در 15 کیلومتری جنوب شرقی شهر یزد در منطقه ای به نام صفائیه قرار دارد.
پیشینیان جهان را متشکل از چهار عنصر آب ، خاک ، آتش و هوا می دانستند.آنها
معتقدبودند که وقتی انسانی می میرد بدون اینکه به عناصر طبیعی آسیب بزند دوباره
باید به طبیعت برگردانده شود. برج خاموشان هم براساس همین عقیده پیشینیان به وجود
آمد. برج خاموشان برجی است که بر روی کوهی رسوبی به نام کوه دخمه قرار دارد و محل
عبادت زرتشتیان بوده است. برج خاموشان محلی بود که زرتشتیان
برج
خاموشان در 15 کیلومتری جنوب شرقی شهر یزد در منطقه ای به نام صفائیه قرار دارد.
پیشینیان جهان را متشکل از چهار عنصر آب ، خاک ، آتش و هوا می دانستند.آنها
معتقدبودند که وقتی انسانی می میرد بدون اینکه به عناصر طبیعی آسیب بزند دوباره
باید به طبیعت برگردانده شود. برج خاموشان هم براساس همین عقیده پیشینیان به وجود
آمد. برج خاموشان برجی است که بر روی کوهی رسوبی به نام کوه دخمه قرار دارد و محل
عبادت زرتشتیان بوده است. برج خاموشان محلی بود که زرتشتیان
مردمان آهستهآهسته به خواب میروند و شب آهستهآهسته روشن میشود. خاموشان آرامآرام حجرههای خلوت و کار ترک میکنند و از راهروهای رخشان میگذرند و در کوچههای باریک شهر و در میادین نادیدنی به دیدار میرسند. خاموشان با مشعلهای خرد و بیداری در دست، به رقص برمیخیزند. خورشیدان روز و مشعلداران شب، تا چرخ بچرخد و بشر نو شود.
جامها بالا میرود و خون طرب به جوش میآید، ظلمت پیراهن میدرد و دیوان و آمال شوم و سرابهای فکر، به سردابها و سر
از 8:40 تا 9:17 یه نفس حرف زد پشت تلفن. تمام این مدت مثل آقای همساده، با خنده و کرکر از چالشهای سال اولش میگفت... می گفت از اکیپ 6 نفره شون، از خرید رفتناشون، از آشپزیهاشون، از شاخ شدن واسه پسرهاشون.
اندر دل من با گفتن هر فالت سال اولی بودنش، موجی از خاطرات غم و خامی توام با شیرینی رسوب میکرد و مثل مادربزرگها لبخند میزدم.
من تمام این مدت فقط شنونده بودم و گوینده ای که به زور هیجان میداد به کلمه ی "خب؟ "
هاریسون عفونی جلوی چشمم و نثر دشوارش، ریاضی عموم
بیایید همه با هم دور ایران عزیزمان بگردیم و از زیباییهای آن لذت ببریم.
گلچینی از بهترین تصاویر زیبا از ایران را برای شما تهیه کردهایم تا از دیدن آن به وجد بیایید و زیر لب بگویید : ایران قشنگمان چقدر زیباست! زیبایی، لطافت و انرژی خوب این تصاویر زیبا تقدیم به همه همراهان صفحه گردشگری پیام دلتا. امیدواریم با دیدن این عکسها حال دلتان خوبتر از همیشه شود. اگر دوست دارید با زیباییهای ایران بیشتر آشنا شوید اینجا را بخوانید.
.این عک
زندگی من چ ارزشی داره اگه به پایان برسه و ظهور امام زمان رو نبینه؟؟نه جدی. چقدر از این میترسم ک بیایی و من آن روز نباشم...
از خاک قبر من رد شو خاک عباتو بتکون...
فکر کن تو Icu یی بعد از ۱۲۰ سال. همه اش بیهوش. ی لحظه هایی ب هوش میای. ب خودت میای میبینی امیدی ب زنده موندن نداری و برای ی لحظه بیشتر زنده موندن تقلا میکنی. دست و پا میزنی ی بار ببرنت خونه و رو تختت تو اتاق دراز بکشی، بری زیر پتو و وبلاگ نویسی کنی. اما دکترت اجازه نمیده. خانواده طردت میکنند.چ
خدایا!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مؤمنان ما روشنایی
و به روشنفڪران ما ایمان
و به متعصّبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصّب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خُفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محقّقان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظهڪاران ما گ
️ در عرصه قلمزدن و نگارش، بزرگان پارسی گوی نصایح زیادی نمودهاند. در این میان فردوسی بیش از همه به درست سخن گفتن تاکید داشته است. اگر از میان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی صرفا به داستان پادشاهی خسرو پرویز نگاه کنیم، تاکیدات این بزرگمرد را بر درست سخن گفتن، بجا و بایسته سخن گفتن، با بزرگان سخن گفتن، سخن خام نگفتن، سخن زیادی نگفتن، سخن کوتاه و مجمل گفتن، سخن شیرین گفتن و سخن با مغز گفتن را میبینیم. نمونههایی از این دست:
چو یک ماه شد
از جمع آوری این مطب بیش از یک سال می گذرد. منتشر شده در شریه ی 35 میلی متری، مجله کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز، سال سوم، شماره ی پنجم، زمستان 96 و بهار 97
به نام تقوایی
با یاد گوهر مراد
در آن چه اهمیتِ و عزتِ بیشتری برایم دارد، ترس و وسواس بیشتری نیز کمین کرده است. از عمیق ترین حالات، کمترین ها را همیشه گفته ام و درباره ی آن ها که دوست تر می دارم، با دست و دلی لرزان تر نوشته ام. این خرده روایاتی که می خوانید، برگزیده ی پراکنده ای است از چند یا
درباره این سایت